دیار آشوب به قلم سیده نرجس کشاورزی و دیبا کاف
پارت پنجم
زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
رستوران به خاطر صبح زود بودن، حسابی خلوت بود و فقط یه زن و مرد میانسال یه گوشه دنج نشسته بودند.
یه بار برای استخدام اینجا اومده بودم اما صاحبش تا فهمید ملیتم افغانه قبولم نکرد.
پسره طلا فروش روبروم نشسته بود و داشت با خیال راحت غذاش رو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اییلار
10رمان خوبیه